رنگ سیاه و سرخ تو را دارند، این روزها تمام خیابان ها
گرمای آش نذری ما، حتّی! پیچیده در قبای زمستان ها
از ابرها به روی زمین نم نم، دارد دوباره مرثیه می بارد
نه!... آب نیست...! گریه برای توست، ماهیّت حقیقی باران ها
ای مرد سر جدای بلا دیده! خورشیدِ روی نیزه درخشیده!
کوفه بزرگ تر شده آقا جان! در سلطه ی حکومت شیطان ها
این روزها چقدرعلی اصغر! در دست بی پناهی یک مادر
آماج تیر حرمله ها هستند..." طفلان استقامت میدان ها!"
حالا یزیدهای مدرنیته، خون می خورند و غافل از این رازند
خونی که از گلوی تو می جوشد، جاری ست در شرافت شریان ها
از کربلا مسیر درازی نیست، تا ابتدای واقعه ی "بحرین"
از ظهر تشنگی تو تا "غزه"... لب تشنه اند با تو مسلمان ها
این جا چقدر "شمر" فراوان ست! شمشیرها به سوی تو می آیند
در عصر ارتباط، عجب داغ ست، بازار سر بریدن انسان ها!
این روضه خوان هیأت چشمانت... امشب چقدر ذکر مصیبت کرد
جان می دهیم پای همین منبر... ناقابل اند پیش تو این جان ها
دعوت شدی به کوفه و خنجرها روی خوشی به عشق نشان دادند!
هی چشم روزگار پر از خون شد... هی خون گذشت از سر ایوان ها
شاعر : وحیده افضلی
- یکشنبه
- 3
- آذر
- 1392
- ساعت
- 12:40
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
وحیده افضلی
ارسال دیدگاه