مسیح ششماهه می دونم آگاهه دلت از دردای بابا
غریب خیمه ها چشاتو واکن تا تموم شه غمهای بابا
لبات شده مثل کویر ، بمون گل زهرا ضمیر
داره مادرت میشه پیر ، ای وای
نیار تشنگی تو به روم ، بمون همه ی آرزوم
نشو پیش چشمم تموم ، بابا
گل زهرایی ، غم بابایی ، تو این تنهایی
علی لالایی
******
شدی چون گل پرپر گرفتن از تو سر به روی دستای بابا
گل از گل وا کردی قدم رو تا کردی صفای دنیای بابا
سرت شده با خون خضاب ، ببین خجلم از رباب
دارم می شم ازغصه آب ، ای وای
دل من و آتیش نـزن ، شدم کوه درد و محن
پاشو که می خنده به من دشمن
شدم غافلگیر ، تو رو با یک تیر ، گرفت تا از شیر
علی لالایی
شاعر : محسن طالبی پور
- چهارشنبه
- 6
- آذر
- 1392
- ساعت
- 16:48
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محسن طالبی پور
ارسال دیدگاه