می سوزونه دلمو نگاه خسته ی تو
لبای بسته ی تو سر شکسته ی تو
بشین آروم روی دامنم ، بابایی بابایی بابایی
دیدی آخر در اومدم از ، تنهایی تنهایی تنهایی
میشه تنهام نزاری ، پا رو اشکام نزاری ، تو دیگه جام نزاری
بابای نازنینم
******
زخمـیه بـال و پرم کبوده چشم ترم
عمه فقط می دونه که سوخته موی سرم
تا که گفتم می خوام ببینم ، بابامو بابامو بابامو
زودی بستن با تازیونه ، لبهامو لبهامو لبهامو
وا شده تاول پام ، خیلی می سوزه پلکام ، کم شده سوی چشمام
بابای نازنینم
شاعر : محسن طالبی پور
- پنج شنبه
- 7
- آذر
- 1392
- ساعت
- 4:22
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محسن طالبی پور
ارسال دیدگاه