بعد از شما حیات به دردی نمی خورد
صد دجله و فرات به دردی نمی خورد
قبل از بریدن سرتان روزه بوده اند
آن صوم و آن صلات به دردی نمی خورد
در اوج ترش رویی و تلخی صحبتند
شیرینی نبات به دردی نمی خورد
مهتاب من تویی! من و خاکی قمر کجا؟
شمس و قمر، کُرات به دردی نمی خورد
خواهم چه کار زندگی بی حسین را
زین پس دگر حیات به دردی نمی خورد
- شنبه
- 9
- آذر
- 1392
- ساعت
- 6:17
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه