کنج تنور
ای شه غرق به خون من به فدای سر تو
جان مادر به فدای تو و چشم تر تو
جای مهمان نشنیدست و کسی کنج تنور
مطبخ خولی دون گشته چرا بستر تو
از پی دیدنت ای شه زگلستان بهشت
تا تنور آمده با آه و فغان مادر تو
آخر ای خسرو مظلوم و گناه تو چه بود
که لب تشنه بریدند و سر از پیکر تو
ساربان کرد و جدا دست تو ای دست خدا
بجدل انگشت برید از پی انگشتر تو
سرت اینجا و تن پاک و تو در کربلا
به سرت گریه کنم یا به تن اطهر تو
ای شه تشنه چرا بی کس و تنها شده ای
گوچه شد قاسم ناشاد و علی اکبر تو
گیسوانی که زدم شانه به صد ناز ونیاز
غرق خون کرد چرا قاتل بد اختر تو
من که از بهر تو این گونه پریشان شده ام
وای و بر حال دل خواهر غم پرور تو
ای دریغا تو شدی کشته کشته و باشد به وطن
چشم وبر راه تو صغرای حزین دختر تو
- جمعه
- 11
- آذر
- 1390
- ساعت
- 17:50
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه