روضه برپاشده وباز به هم ریخته ام
اشک بسیار ز دوری حرم ریخته ام
آنقدر سینه زدم که بدنم خسته شده
پر چو فطرس به هواخواهی غم ریخته ام
تابچسبد به خودم روضه این چند دهه
هرچه را داشته ام پای علم ریخته ام
برده اند عرش ملائک که تبرّک بشوند
عرقی راکه دم شور و دو دم ریخته ام
مطمئن می شوم از این عطش بی پایان
اشک در محضرچشمان تو کم ریخته ام
مثل اسفند دلم ریخت میان آتش
بسکه از عشق تو آتش به دلم ریخته ام
آنقدر ناز کشیدی توکه از رو رفتم
آبرو را که تو دادی چه کنم؟ریخته ام
به سرم خورده بگیرم دم و بر سر بزنم
روضه برپا شده و باز به هم ریخته ام
شاعر : رضا دین پرور
- شنبه
- 9
- آذر
- 1392
- ساعت
- 12:54
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا دین پرور
ارسال دیدگاه