کربلا قحط آب نشد که شد
جگر تو کباب نشد که شد
زیر کوهی ز تیغ و نیزه و تیر
حال و روزت خراب نشد که شد
طبق حکمی که هیچ نمی ارزید
کشتن تو ثواب نشد که شد
تا سرت را ز تن جدا بکنند
شمر آخر مجاب نشد که شد
"علی" و "قحط شیر" و "گهواره"
غم بانو رباب نشد که شد
با شروع اسارتش زینب
بازویش بسته بر طناب نشد که شد
از تو نه از رقیه میپرسم
زجر پیک عذاب نشد که شد
در قبال سوال " أینَ أبی؟؟ "
تازیانه جواب نشد که شد
چشم چرانی به دختران شما
بین کوفه صواب نشد که شد
خواهرت شهر شام مهمان
بزم ننگ شراب نشد که شد
شاعر : علیرضا خاکساری
- یکشنبه
- 10
- آذر
- 1392
- ساعت
- 11:43
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علیرضا خاکساری
ارسال دیدگاه