خورشیدی و جبریل کند نوکریت را
سخت است ببینم غم بی یاوریت را
در عرش ملائک همگی جامه دریدند
بردند چو عمامه يِ پیغمبریت را
ای قاری من صوت تو تغییر نموده
این نیزه گرفته نفس حیدریت را
از سنگ زنان من گله مندم که برادر
آشفته نمودند رخ مادریت را
نابود شود عالم اگر مُطَلِع گردد
یک ذره از آن داغ علی اکبریت را
با دست گرفتم جلوی چشم رقیه
بر نیزه نبیند سر خاکستریت را
شاعر : امیر کریمی
- دوشنبه
- 11
- آذر
- 1392
- ساعت
- 6:12
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
امیر کریمی
ارسال دیدگاه