ای یل حیدری مآب عباس
وای خدا را چو درّ ناب عباس
ای تو معیار هر جوانمردی
وای تو میزان هر صواب عباس
ذره ای فضل تو نمیگنجد
در خط و صفحه و کتاب عباس
ای که تو در میان هاشمیان
بوده ای سید الشباب عباس
در بر پرتوی ز رخسارت
بی فروغ است آفتاب عباس
تا دمی جلوه ای کند مهتاب
رخ نهان کن پس نقاب عباس
از غم چشنهای زیبایت
قلب هر سنگ شد مذاب عباس
تا تو بودی عدو نمی دیدی
عافیت را مگر به خواب عباس
تشنه لب زآب آمدی بیرون
پا نهادی تو در رکاب عباس
در کفت مشک آب و سوی خیام
رو نمودی تو با شتاب عباس
از هزاران کمان سرت میریخت
بارش تیر بی حساب عباس
تا به مشکت رسیت تیر، انگار
آسمان شد سرت خراب عباس
تیر بر مشک آمد و ماندی
پیش طفلان تو بی جواب عباس
دشمنت زود کار خود را کرد
کم نمود از دلت عذاب عباس
ساخت از ضربتی ز آهن سرد
صورتت را ز خون خضاب عباس
شاعر : محمد مهدی رافع تنها
- یکشنبه
- 13
- آذر
- 1390
- ساعت
- 13:6
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه