• دوشنبه 3 دی 03


شعر شهدا -( عاقد دوباره گفت وکیلم ...پدر نبود )

2084
7

عاقد دوباره گفت وکیلم ...پدر نبود
ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود
گفتند رفته گل...نه ! گلی گم، دلش گرفت
یعنی که از اجازه ی بابا خبر نبود
هجده بهار منتظرش بود و برنگشت
آن فصل های سرد که بی درد سر نبود
ای کاش نامه یا خبری عطر چفیه ای
رویای دخترانه ی او بیشتر نبود
عکس پدر مقابل آیینه شمعدان
آن روز دور سفره جز چشم تر نبود
عاقد دوباره گفت: وکیلم؟ دلش شکست
یعنی به قاب عکس امید دگر نبود
او گفت با اجازه ی بابا...بله ...بله
مردی که غیر آینه ای شعله ور نبود

شاعر : پروانه نجاتی

  • دوشنبه
  • 11
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران