دوش یاران خبر سوختنش آوردند
صبح خاکستر خونین تنش آوردند
یا رب این کشته ی عریان کدامین عرصه است؟
که ز بازار تجرد کفنش آوردند
این گلی بود که از خلوت خوش بوی بهار
بهر پرپر شدن اندر چمنش آوردند
لحظه ی سرخ اجابت ز شفاخانه ی وصل
مرهم تازه ی داغ کهنش آوردند
آن که چون سرو سهی بدرقه شد با گل اشک
اینک از معرکه چون نسترنش آوردند
کلبه ی عاطفه سرشار شد از بوی عروج
وقتی از مصر بلا پیرهنش آوردند
به سراپرده ی نورانی قربش بردند
آن که چون شمع در این انجمنش آوردند
شاعر : زکریا اخلاقی
- دوشنبه
- 11
- آذر
- 1392
- ساعت
- 16:45
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
زکریا اخلاقی
ارسال دیدگاه