زینب آن گلواژه بستان عشق
منطق الفیض دبیرستان عشق
فارغ التحصیل دانشگاه صبر
قهرمان قهرمانی ها به دهر
شیر حق را در بلاغت شیرزن
تیر غم را در مصائب پیل تن
نور حق از چهره او منجلی
تالی زهرا و ثانی علی
جرعه نوش باده جام الست
درمقام باده نوشی چیره دست
جرعه ای نوشید وخضر راه شد
سینه چاک عشق ثارالله شد
چهارساله دختری کز عرض جان
صبر از صبرش بگوید الامان
یکشبی خوابید آن نیکو سرشت
مادرش را دید درباغ بهشت
دید آن پهلو شکسته همچو گل
جا گرفته در بر ختم رُسُل
ناگهان چشمش هلال ماه دید
آنچه را نادیده بود آنگاه دید
دید روی مادرش را نیلگون
نیلگون از سیلی خصم زبون
ناله ای از پرده دل برکشید
آن چنان کز جا سپندآسا پرید
ناله او را شنیدی تا حسین
همدم او گشت با صد شور و شَین
گفت ای خواهر چرا نالان شدی
همچو مرغ از خواب خوش پرّان شدی
گفت زینب ای مرا آرام جان
دیده ام خوابی بکن تعبیر آن
موبه مو آن خواب را ابراز کرد
صد گره از عقده دل بازکرد
از حسینش خواست تفسیرش کند
آنچه دیده خواب تعبیرش کند
یوسف زهرا سخن آغاز کرد
غنچه لعل لبش را باز کرد
گفت خواهر بشنو و زاری مکن
خون دل از دیدگان جاری مکن
روی مادر گر که دیدی چون هلال
می کند آگاهت از روی وصال
خواب تو سر منشأ هوشیاری است
آنچه دیدی نغمه بیداری است
غم مخور خواهر شود این راه طی
خواب تو تعبیرگردد روی نی
روی نی بینی هلال یک شبه
آن که دیدی روی ماه فاطمه
جای روی نیلگون مادرم
غرقِ خون بینی به روی نی سرم
کام تلخت پر حلاوت می کنم
بهر تو قرآن تلاوت می کنم
آن هلالم من که شیدایت کنم
روی نی محو تماشایت کنم
آن سه ساله کز کمان تیر آه
می کند بر من به روی نی نگاه
همرهی با سوز آهش می کنم
از فراز نی نگاهش می کنم
شاعر : محمد حسن فرحبخشیان - ژولیده نیشابوری
- سه شنبه
- 12
- آذر
- 1392
- ساعت
- 6:44
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه