دارد ورم ، چشــــمم، دو بازویـم چو مـادر
حس کرده ای دیگر شده رویم چو مادر
می گیرم از بس که رمق در پیکرم نیست
دستی به دیوار و به زانویم چو مادر
بابا قسم بر تار مویت بر سر نی
مردی ندیده تاری از مویم چو مادر
جز چند موی سوخته باقی سپید است
انگار برده ارث ،گیسویم چو مادر
خم شد قدم، در هر قدم دنبال نیزه
اما نیامد خم به ابرویم چو مادر
یادت می آید قصه می گفتی برایم
بودی تو هر شب خواب پهلویم چو مادر
شد حرف از پهلو و درد آمد سراغم
اما خدا را شکر می گویم چو مادر
گرچه سرم بر سنگ آرامش ندارد
تعبیر شد خواب پر قویم چو مادر
بابا گل سر پیشکش، تاج سر من
وقتی"گلی گم کرده" 1 می گویم چو مادر
1- گلی گم کرده ام می جویم او را ....
شاعر : رضا دین پرور
- پنج شنبه
- 14
- آذر
- 1392
- ساعت
- 14:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا دین پرور
ارسال دیدگاه