زهرا را نور دو عین ، رأس حسین ، فروغ یزدانی
مهمان شده نیمه ی شب ، غرق تعب ، به دیر نصرانی
راهب دلخسته شده ، از غم او بی تب و تاب
با سرشک دیده ی خود ، شسته آن سر را به گلاب
هلال رخسارت ، ز خون چرا رنگ است
جراحت رویت ، ز ضربه ی سنگ است
می تابد از تو به دل نور جمال خدا
ای سر بگو ، چه شده ، که شدی از تن جدا
به شام عمرم صبح سحر ، مرا نمودی زیر و زبر
فدای احسانت
شراره ی آه دل من ، الهی ای ماه دل من
شوم به قربانت
شاعر : حاج امیر عباسی
- یکشنبه
- 17
- آذر
- 1392
- ساعت
- 7:14
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه