شهادت باده ی اهل ولا بود
شهادت جان سپردن بر خدا بود
لب هر عاشق وارسته با شور
به جام عاشقی غرق نوا بود
درون شهر یک مادر پیر
برای بچه ها غرق دعا بود
شبیه حضرت عباس مردی
درون جبهه ها دستش جدا بود
شهیدی پای خود از دست داد و
شهید دیگری جانش فدا بود
صدای گریه ی زهرا می آمد
تمام گوش ها محو صدا بود
برای حفظ دین جان بذل کردند
دل اهل ولا اهل بلا بود
هنوزم این سوالم بی جواب است
چرا رأس حسین بر نیزه ها بود
درون قتلگاه شاه تشنه
ببین دعوا سر شال و عبا بود
مگر او زاده ی خیر النساء نیست؟
به زیر سم مرکب او چرا بود؟
محاسن را خضاب از خون بدیدم
و رگها هم به رنگ کهربا بود
برای درد قلب پاره ی او
فقط اشک رخ زینب دوا بود
سر خود را به چوب محملش زد
چنین کاری در آن لحظه به جا بود
برای قلب "جعفر" لحظه لحظه
دعا گو زاده ی خیر النسا بود
شاعر : جعفر ابوالفتحی
- دوشنبه
- 18
- آذر
- 1392
- ساعت
- 6:17
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
جعفر ابوالفتحی
عليرضا