• دوشنبه 3 دی 03


شعر شهادت امام حسن مجتبی(ع) -( غمِ غم می خورم و غم شده مهمان دارم )

1750
3

غمِ غم می خورم و غم شده مهمان دارم
غیر غم کس نبود تا که شود غم خوارم
گر چه از زهر هلاهل جگرم می سوزد
می دهد خاطره کوچه فقط آزارم
خانه امن مرا همسرِ من ویران کرد
محرمی نیست که گردد ز محبت یارم
هر چه می خواست به او هدیه نمودم اما
پاسخی نیست به جز سینه آتش بارم
روزه بودم طلبیدم چو از او جرعه آب
خون دل شد ز جفا قُوت من و افطارم
می زند زخم زبان لیک نگوید گنهم
خود نداند ز چه برخاسته بر پیکارم
من همان زاده عشقم که به طفلی محزون
شاهد مادر خود بین در و دیوارم
هرگز از خاطره ام محو نشد کودکیم
پاره پاره جگر از میخ در و مسمارم
تیر باران شده از کینه تن و تابوتم
تحفه از همسر بی مهر و وفایم دارم
قبر ویران شده از خاک بقیع می گوید
بهر مظلومی من این سند و آثارم

شاعر : حاج حبیب الله موحد

  • سه شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 12:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران