خواهری شد نیمه جان این روز ها
بی سپاه و پاسَبان این روز ها
نیست بین شامیا ن انسانیت
کودکان بی خانمان این روز ها
سوز و سرمای شب و گرمی روز
خانه ای بی سایبان این روز ها
دختر میر عرب آواره شد
خاک بر راس جهان این روز ها
هر کسی غارت کند از ما ولی
کشته ما را ساربان این روزها
چون که می گویند ما را خارجی
زیر لب قرآن بخوان این روز ها
در پس هر کار اجری شد نهان
اجر قرآن خیزران این روز ها
آن که جایش دوش ثارالله بود
در خرابه میهمان این روز ها
با اشاره حرف هایش می زند
با زبانِ بی زبان این روز ها
خواست قدری از پدر صحبت کند
شد چو زهرا قد کمان این روز ها
طاقت سیلی ندارد دخترک
بس کن ای نا مهربان این روز ها
عزم رفتن داشتی اما نرو
ای رقیه جان بمان این روز ها
زیر لب می گفت پیس در پی امان
الامان و الامان این روز ها
شاعر : محسن غلامحسینی
- پنج شنبه
- 21
- آذر
- 1392
- ساعت
- 7:37
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محسن غلامحسینی
ارسال دیدگاه