وقتی که از زبان کهن میکشد برون
از فعل و فاعِلُن فَعَلَن میکشد برون
با لطف اوست شاعرش از بین واژه ها
مرثیه ای به وزن محن میکشد برون
عطر حریم اوست که هرساله باجنون
صدها اویس را ز وطن میکشد برون
باید گریست از ستم روزگار چون
زهری چنان ز دامن زن میکشد برون
باید گریست ، عمه ی سادات هاشمی
از بقچه ای دوباره کفن میکشد برون
باید گریست ، تیر حسودان یکی یکی
بی دست کربلا ز بدن میکشد برون
****
بی شک و شبهه منتقم از راه میرسد
از تربت مدینه دو تن میکشد برون
ظهر دوشنبه ای که بیاید قیامت است
یا میکشد به خاک و یا میکشد به خون
****
بَه بَه به ذاکری که شب هفتم صفر
از هر " حسین حسین " دو " حسن " میکشد برون
شاعر : علیرضا خاکساری
- پنج شنبه
- 21
- آذر
- 1392
- ساعت
- 7:38
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علیرضا خاکساری
ارسال دیدگاه