امشب که محشری شده بر پا به کربلا
ما را ببر دوباره خدایا به کربلا
هر سوی دشت، روضه ی سربسته مانده ایست
هر گوشه هیئتی است شگفتا به کربلا
نِی ها اگرچه لب به سخن باز کرده اند
سربسته مانده قصه ی سرها به کربلا
عطر مدینه می وزد از سمت علقمه
گویا قدم گذاشته زهرا به کربلا
نعش حبیب و حر و زهیر و وهب شود
چون مصحف ورق شده فردا به کربلا
فردا که شعله، آب رساند به خیمه ها
خالیست جای حضرت سقا به کربلا
فردا برای تشنگی طفل شیرخوار
تیر سه شعبه ای ست مهیّا به کربلا
از تل زینبیه چه پیداست قتلگاه
آه از نگاه زینب کبری به کربلا
فردا میان نیزه و شمشیر، خواهری
گم می کند برادر خود را به کربلا
دارند نعل تازه میارند، این چنین -
با کشته ها کنند مدارا به کربلا
شاعر : میلاد عرفان پور
- یکشنبه
- 24
- آذر
- 1392
- ساعت
- 4:25
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
میلاد عرفان پور
ارسال دیدگاه