شورِ غزل گرفت، دلش روضهخانه شد
آهی کشید، قطرهی اشکی روانه شد
نم نم گریست، آب شد آرام، مثل شمع
تا داغِ تشنه کام، به کامش زبانه شد
یک مصرع از برادر و خواهر سرود، بعد
باران گرفت، شعر ترَش عاشقانه شد
میخواست تا غزل بسراید، ولی نشد
دریای اشک، مثنویِ بیکرانه شد
«هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق»
هرگز نمیرد آن که غمش جاودانه شد...
شاعر : رضا احسان پور
- سه شنبه
- 26
- آذر
- 1392
- ساعت
- 6:21
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا احسان پور
ارسال دیدگاه