بعد چهل شب لب خودرابه سخن بازكنم
همه غم هاي دلم را به تو ابراز كنم
شرح حال من بي تو ،به تو گفتن دارد
بشنو اي جان برادر " كه شنفتن دارد
سوي شام ،از برتو بادل سوزان رفتم
خون دل خوردم و همراه يتيمان رفتم
بين اين راه نبودي چه كتك ها خوردم
گرنمي بود شكيبايي من "مي مردم
چهل شبه، قدچهل سال من آزارشدم
شاهد سرزنش و طعنه اغيار شدم
نشنيدست كسي آنچه كه من بشنفتم
هر چه گويم" اي برادر! بخدا كم گفتم
تاكه باصوت علي لب به سخن واكردم
دشمنان را همه "آزرده و رسوا كردم
با دل خون شده از غم بنگر بر گشتم
مو سپيدو قدكماني ،زسفر بر گشتم
خيز و بر جا" قد و بالاي مرا حال ببين
زينب خويش تو بشكسته پرو بال ببين
شاعر : مهدی عظیمی
- پنج شنبه
- 28
- آذر
- 1392
- ساعت
- 17:13
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
مهدی عظیمی
رفیقهمیشه همراه تو