همینجا بود قامت دال گشتم
پریشان راهی گودال گشتم
همینجا بود دست و پا زدی و
همینجا جسمت پاکت را کشیدند
میان قتلگه غوغا شد اینجا
پریشان خاطر زهرا شد اینجا
همینجا بود دست و پا زدی و
صدای ناله ی زهرا زدی و
میان خاک و خون غلطان شدی و
ز ضرب نیزه ها بی جان شدی و
همینجا راس تو از تن جدا شد
همینجا بود قد من دو تا شد
همینجا رفت هوش مادر من
همینجا رفت از سر معجر من
همینجا بود قلبم را شکستند
بروی کودکانت آب بستند
همینجا بود اکبر گشت صدچاک
تمام پیکرش غلطید در خاک
همینجا دست عباسم جدا شد
همینجا فرق سردارم دو تا شد
پس از تو خیمه ها رفتند غارت
پس از تو باز شد باب جسارت
پس از تو باز شد راه بهانه
پس از تو خورد زینب تازیانه
پس از تو ای عزیز آسمانی
تمام پیکرم شد ارغوانی
سپس من بودم و آزار کوفه
نبودی بردنم بازار کوفه
بلای شام و کوفه بی امان بود
نصیب زینبت زخم زبان بود
ولی وای از جفا و کینه شام
نثار زینبت کردند دشنام
تمام شهر را آذین بستند
به ضرب سنگ فرقت را شکستند
پس از یک اربعین با حال مضطر
رسیده زینبت ای شاه بی سر
دعا کن بعد ازاین زنده نمانم
که من بی تو عزیزم ، نیمه جانم
شاعر : رضا رسولی
- شنبه
- 30
- آذر
- 1392
- ساعت
- 5:23
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا رسولی
ارسال دیدگاه