آمدم تا به تن بی سر تو گریه کنم
بر تو جای پدر و مادر تو گریه کنم
خوب در خاطره ام یاد تو جا خوش کرده
آمدم بر نگه آخر تو گریه کنم
آب شد شمع وجودم، تو که رفتی مُردم
سوختم تا روی خاکستر تو گریه کنم
آب من بعد تو با خنده به یک جوی نرفت
حال من آمده ام محضر تو گریه کنم
دشت از هلهله ی آب چه حالی دارد
باید افسوس به آب آور تو گریه کنم
جای دارد که ز بی دختریت گریه کنی
من کنارت عوض دختر تو گریه کنم
تو که سر در بدنت نیست که گریان باشی
من خودم جای تو بر خواهر تو گریه کنم
یک چهله به سر بی تن تو گرییدم
حال اما به تن بی سر تو گریه کنم
شاعر : رضا دین پرور
- سه شنبه
- 3
- دی
- 1392
- ساعت
- 6:5
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا دین پرور
ارسال دیدگاه