رسیده ایم كه سرها بـه آستـان بدهیم
به رویِ چَشم بفرما، چگونه جان بدهیم؟
فقط برایِ حسین و فقط برایِ حسن
نیامدیم كه دل دستِ ایـن و آن بدهیم
حسین گفتنِ ما روزِ حشر دیدنی است
قرارِ ماست قیامـت خودی نشان بدهیم
رسیـده ایـم تـسلایِ سینـهات باشیم
كه اشك های تو را دستِ آسمان بدهیم
بیار تُربت و بر چَشم های ما عنایت كـن
كه جانِ تازهای امشب به دیدگان بدهیم
حراستِ حـرمِ عمّه هـای تـو با ماست
نفس بـده كه بر آن مأذنه اذان بدهیم
شنیده ایم دوبـاره جسارتی شده است
چه می شود به برِ زینبیه جان بدهیم
تمامِ عـمـر نمك گیرِ مجتبی هستیم
شبِ یتیم شده، گـرمِ گـریه ها هستیم
شاعر : حسن لطفی
- شنبه
- 7
- دی
- 1392
- ساعت
- 16:29
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حسن لطفی
ارسال دیدگاه