• دوشنبه 5 آذر 03

 حسن لطفی

شعر امام حسن مجتبی(ع)-شهادت-روضه مادر -( به دل شعله ورم سایه ی دریا افتاد )

4601
8

به دل شعله ورم سایه ی دریا افتاد
عاقبت قرعه به نام من تنها افتاد
زهر هم سوخت به حال جگر سوخته ام
شعله شد آب شد و خون شد و از پا افتاد
باز هم خاطره هایم همگی زنده شدند
راه من باز بر آن كوچه ی غم ها افتاد
یادآن كوچه ی باریك همان كوچه ی تنگ
كوچه ای كه گذر سنگدل آن جا افتاد
شور می زد دلم  و در دل آن وانفسا
چشم نامرد به ناموس علی تا افتاد
آن چنان زد كه ره خانه ی خود گم كردیم
آنچنان که به رخ برگ گلی جا افتاد
مادرم روی زمین بود و پی ام می گردید
من نفس می زدم او از نفس اما افتاد
 پاره های جگرم می چكد از كنج لبم
باز در خانه ی من روضه ی زهرا افتاد
یاد آن كوچه كه با مادر خود می رفتم
دیدم آن روز در آن راه چه غوغا افتاد
دست بر شانه ی من دست دگر بر دیوار
مادرم خواست بخیزد ولی از پا افتاد  

 

شاعر : حسن لطفی

  • یکشنبه
  • 15
  • دی
  • 1392
  • ساعت
  • 15:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران