سالیانی درد بی درمان هجران مشکل است
بی کسی درشهرغربت ای رفیقان مشکل است
سالیانی جای دور افتاده تبعیدت کنند...
سالیانی در غل و زنجیر زندان مشکل است
تشنگی از سویی و زخم زبان سویی دگر
روزه داری با دلی زار و پریشان مشکل است
سخت گیری ها که نه اما تحمل کردن
بد دهانی های هر روز نگهبان مشکل است
سالیانی بوده قلبم داغدار کربلا
آب دیدن آب خوردن کام عطشان مشکل است
معتمد با بی حیایی قصد جانم کرده است
جان سپردن گوشه ی زندان ویران مشکل است
ما به تو حق میدهیم آقای عالم گریه کن
حجت الله ای ولی الله اعظم گریه کن
سومین ابن الرضای خانواده اندکی
باغم و اندوه و سوز و اه ماتم گریه کن
گریه کن شاید که آرامت نماید گریه ها
فتح بابی گردد و راهی گشاید گریه ها
دیده واکن نوگل ات پشت وپناهت میرسد
غمگسارت ،دستگیرت ،تکیه گاهت میرسد
دیده وا کن داغ تو آتش به جان ما زده
دیده وا کن مهدی ات آقا سراغت آمده
دیده واکن مهدی ات دارد گریبان میدرد
دیده واکن مهدی ات دارد به سینه میزند
دیده واکن بامصیبت ها کلیمش میکنی
دیده واکن ورنه یک باره یتیمش میکنی
شکرلله ناله هایت را جوابی هم رسید
تاکه گفتی تشنه هستم ظرف آبی هم رسید
شکرالله حجره ی تو دامن پیکار نیست
تیغ وتیر وسنگ وچوب ونیزه ای در کار نیست
کربلا اما عطش ها را دو چندان کرده اند
کربلا جد شما را تیر باران کرده اند
کربلا جد شما را کام تشنه....یاحسن
با دوازده ضربه و با زور دشنه...یاحسن
کربلا حق حسین بن علی را خورده اند
روسری عمه جان ات را به یغما برده اند
شاعر : علیرضا خاکساری
- یکشنبه
- 22
- دی
- 1392
- ساعت
- 7:52
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علیرضا خاکساری
ارسال دیدگاه