"ذی الحجّه" که وا کرد ز سر روسری اش را...
بر شانه رها کرد شب دلبری اش را
پُر کرد غدیر از تو خُمش را که برقصد
در دایره ي حُسن تو ساقی گری اش را
باران شدی آن گونه که برخاست بیابان -
گلدار کند دامن خاکستری اش را
خورشید گرفته ست اگر دست تو در دست
پیچیده به دورت تب نیلوفری اش را
چون نوح شد آمد که به مقصد برساند
در ساحل تو کشتی پیغمبری اش را
پس حلقه از انگشت نبوّت به در آورد
بخشید به تو حلقه ی انگشتری اش را
"ذی الحجه" اگر لب به لب جام غدیرست
لب می زند انگور خوش عسکری اش را
شاعر : عالیه مهرابی
- دوشنبه
- 23
- دی
- 1392
- ساعت
- 6:43
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
عالیه مهرابی
ارسال دیدگاه