• شنبه 3 آذر 03


غزل حضرت علی(ع) -( یک شب گذشت و آینه ها، بی قرارتر )

2427
1

 یک شب گذشت و آینه ها، بی قرارتر
اندوهگین پرتو ماه اند، تا سحر
گویی طلوع دیگری آغاز می کند
خورشید از مُحاق سحر گشته، جلوه گر!
سرد و غمین، خزان زده، ماتم فزا چنین
داغی رسیده بر دل این لحظه ها، مگر؟
داغی غریب، مثل غریبانه‌هایِ شمع
داغی که می زند به دل شعر من، شرر
دیگر فضای خانه ندارد، صفای صبح
غیر از دعا، معالجه ها، گشته بی ثمر
دیگر برای حضرت جبریل، سخت نیست
تا بشنود ز رهگذر کوفه این خبر:
جان امیر در گرو اشک طفل هاست
وَرنه طبیب، گفته: ندارد دوا، اثر
چندین نگاه، حجم تماشای خویش را
آکنده از تبسّم جانانه ی پدر
چندین نگاه، سهم خود از غم گرفته است
حتّی، همان، که مانده پریشان، کنار در
گویی فقط، به خاطر پویایی زمان
پیچیده اند ثانیه ها را به یکدگر
دیگر میان انجمنِ شمع و آینه
پروانه ای نکرده پر و بال، شعله ور
حتی سکوت پنجره های بدون شمع
پوشانده ابر تیره، به آیینه ی سحر
دارد هنوز کوفه به یاد، این که صبح شد
امّا، دریغ از سحر بی تو، ای پدر

شاعر : سید علی اصغر موسوی

  • سه شنبه
  • 24
  • دی
  • 1392
  • ساعت
  • 14:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران