جاری استغاثه ها ای اشک وقت بر گونه ها رها شدن است
ماجرای حماسه ها ای خون فصل با خاک آشنا شدن است
بغض ای ناله ی فروخورده آخرین راه چاره فریاد ست
ای سکوت ای ترانه ی زخمی مرهم درد تو صدا شدن است
گرچه در کار بستنی ای قفل ناگزیر از شکستنی ای قفل
ای در بسته ای دل خسته عاقبت قسمت تو وا شدن است
در قفس شور زندگی مرده ست حس و حال پرندگی مرده ست
ای پرنده چقدر در چشمت شوق در آسمان رها شدن است
خاک ای خاک غوطه ور در اشک سرگذشت تو چون مدینه گذشت
خاک ای خاک شعله ور با خون سرنوشت تو کربلا شدن است
شاعر : سید محمد جواد شرافت
- شنبه
- 12
- بهمن
- 1392
- ساعت
- 4:46
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید محمد جواد شرافت
ارسال دیدگاه