با حضور شیر حق خیبر سپر انداخته
دست خطی مرتضی بر روی در انداخته
حیدر آمد، حیدر آمد، در میان معرکه
لرزه ای در قلب دشمن این خبر انداخته
با زنان کاری ندارد مرد مردان پس چرا ؟
مادری در قلعه از ترسش پسر انداخته
مطمئناً بر سرش سربند زردی بسته است
چون که تیغ خویش را روی کمر انداخته
هر کجا تا چشم می بیند سری افتاده است
کار عزرائیل را از بال و پر انداخته
شاعر : علی قدیمی
- شنبه
- 12
- بهمن
- 1392
- ساعت
- 13:16
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علی قدیمی
ارسال دیدگاه