ای سلیمان موری آمد بر درت
رد مکن او را به جان مادرت
ای که صدها چون سلیمان مور توست
چون کلیم الله بسی در طور توست
اختیار ما سوی در دست توست
خلق عالم جملگی پابست توست
بر در دولت سرایت آمدم
تا زنم بوسه به پایت آمدم
آنقدر در میزنم این خانه را
تا ببینم رویت ای جانانه را
آمدم تا درد من درمان کنی
در خور لطفت به من احسان کنی
آمدم تا در به رویم وا کنی
آمدم خود را به من اعطا کنی
در کمند خود اسیرم کردهای
از خلایق جمله سیرم کردهای
ای انیس و مونس دیرینهام
می زنم سنگ تو را بر سینهام
ای تن و جانم بلاگردان تو
کِی کشم دست از تو دامان تو
شاعر : علی اصغر بونسیان
- یکشنبه
- 13
- بهمن
- 1392
- ساعت
- 13:44
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علی اصغر یونسیان
ارسال دیدگاه