ای جان حسن به پیکر ری
ای ظلّ همات بر سر ری
در دامن خاک آیه ی نور
در سینه ی پاک گوهر ری
ماه فلک شرافت و قدر
خورشید بلند اختر ری
با فیض تن تو می دهد روح
نام خوش روح پرور ری
تو خیر کثیر مجتبایی
ای خیر کثیر و کوثر ری
هم عبد عظیم و هم عظیمی
هم نجل کریم و هم کریمی
جود و کرم تو بی نهایت
از لطف خدا کند حکایت
گلدسته ی آستان قدست
در ری شده مشعل هدایت
در یک کرمت هزار دریا
در هر سخن ات هزار آیت
در سینه ی تو یم احادیث
دَر لعل لبت دُرِ روایت
در موج بلا و سیل طوفان
مهر تو کند زما حمایت
ای گنج خدا به سینه ی ری
پیغامبر مدینه ی ری
تو چشم و چراغ مجتبایی
فرزند علیّ مرتضایی
مولایی و سیّد الکریمی
آقایی و نجل مجتبایی
هر چند غریب شهر خویشی
در کلّ وجود آشنایی
هم قبله ی جانِ مردم ری
هم کعبه ی آرزوی مایی
مانند عموی خویش عبّاس
از خلق جهان گره گشایی
ما دست تهی رسیده از راه
تو باب حوائج الی الله
دل گم شده و تو رهنمایش
جان عبد تو و تو مقتدایش
ایران چو حجاز و تو چو کعبه
ری طوس تو حضرت رضایش
در کوی تو مستجاب گردد
هر کس که کند دعا دعایش
هر کس به زیارت تو آید
بخشند ثواب کربلایش
بر خاک تو هر که گذارد
گل بوسه ی آسمان به پایش
صد قافله دل به بار گاهت
تنها به امید یک نگاهت
تو ماهی و زائرین چو هاله
ما خار ره و تو باغ لاله
اوصاف تو در سخن نگنجد
حتّی به هزارها مقاله
جان ها ز کرامتِ تو حیران
دل ها به محبّت تو واله
سیمای تو کلّ سوره ی نور
گفتار تو آیت جلاله
در باغ ادب نکوترین گل
از نسل حسن بهین سلاله
رخسار تو را قمر ندارد
مثل تو حسن پسر ندارد
تو جان گرامی جهانی
تو در تن ری جهان جانی
رخشنده تر از هزار ماهی
هر چند به خاک ری نهانی
تابنده ستاره ی ولایت
خورشید هزار آسمانی
در متن کتاب حقّ درخشان
در جمع ائمّه جاودانی
چون نور به چشم مردم ری
چون روح به جسم ما روانی
ایمان ز تو اعتبار دارد
ایران به تو افتخار دارد
مدح تو فزون تر از شماره
کار تو کرامت هماره
صحن تو به شهر ری درخشد
بر اهل سپهر چون ستاره
هر صبح بُود ولادت تو
هر روز بوُد تو را هزاره
از شوق تو دامن دل ما
چون لاله شده هزار پاره
از ما به سوی تو عرض حاجت
از تو به کرامتی اشاره
تو در قلب ما مقیمی
بالله که سیّد الکریمی
من زائر سیّد الکریمم
دادند جلالتی عظیمم
آید به مشامم ام بوی جنّت
از چار طرف در این حریمم
در چشم بهشت نقش پایم
از خشم جحیم نیست بیمم
از خاک درش غبار جنت
بر چهره پرا کند، نسیمم
چون بوسه زنم به تربت او
با زائر کربلا سهیمم
این خاک، دم حسین دارد
عطر حرم حسین دارد
ای مردم ری زهی سعادت
اینجاست وقوف تان عبادت
همسایه ی سیّد الکریمید
دارید به حضرتش ارادت
ریحانه ی مجتبی که او را
احسان و کرامت است عادت
از بنده گی درش شما را
بر خیل ملک بود سیادت
بام و در ری دهند فردا
بر عزّت و مجدتان شهادت
در سایه ی خجل مجتبایید
انگار مقیم کربلایید
اینجاست تجلّی هدایت
اینجاست ستاره ی ولایت
اینجاست مقام قرب معبود
اینجاست بهشت بی نهایت
اینجاست مقام آن که حُسنش
از حُسن حَسن کند حکایت
خوانید به هر کتیبه ی آن
هم علم حدیث، هم روایت
ماراست به کوی او گدایی
اوراست به سوی ما عنایت
«میثم» به کنار حائر او
افتاده به پای زائر او
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
- چهارشنبه
- 16
- بهمن
- 1392
- ساعت
- 11:33
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه