بارها بار با دو چشم دلم، دیده ام رسم دلبری تان را
در نمازم شنیده ام گه گاه، ذکر الله اکبری تان را
من یتیم ندیدنت هستم، ای زحل! دست من به دامانت
می شود ماه! سامرا بدهی، نسیه یا نقد مشتری تان را؟
درد عشقی کشیده ام آقا! از خودم هم بریده ام آقا!
دانه دانه چشیده ام آقا! طعم انگور عسکری تان را
گرچه در کنج قلعه محصورید، گرچه از شیعیان خود دورید
بادها در بغل به عاشق ها، می رسانند رهبری تان را
گرچه زندانتان شکنجه نداشت، غیر درد و به غیر رنجه نداشت
در و دیوار قلعه می دیدند، رنج موسی بن جعفری تان را
در کنار زلال منبرتان، دوش بر دوش "احمدِ اسحاق"
عاقبت شعرواره ام آموخت، شیوه ی ذرّه پروری تان را
شاعر : مجید لشگری
- شنبه
- 19
- بهمن
- 1392
- ساعت
- 6:4
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مجید لشگری
ارسال دیدگاه