عقل مجنون شود از این همه لیلایی تو
من و از دور تماشای تماشایی تو
از قدم های تو روشن شده این قلب سیاه
نیست حتا خود خورشید به زهرایی تو
دومین آینه ی حسن خدای حسنی
وقت پیدا شدنت کیست به زیبایی تو؟
باید از دین خود اعراض کند آن کس که
مست وحدت نشد از باده ی یکتایی تو
نور مطلق تویی و نیست کنارت نوری
جز خدا کیست در این پهنه به تنهایی تو
سامرا قبله ی اصحاب گدایی شده است
خوب پیداست در این معرکه آقایی تو
در حریم تو عجب نیست نباشد مرگی
مرگ هم زنده شده از دم عیسایی تو
شاعر : محمد بختیاری
- شنبه
- 19
- بهمن
- 1392
- ساعت
- 6:10
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد بختیاری
ارسال دیدگاه