• یکشنبه 4 آذر 03

 علیرضا خاکساری

شعر وفات حضرت معصومه(س) -( بی بی هوائی ام به هوای تو می پرم )

4756
9

بی بی هوائی ام به هوای تو می پرم
بی بی نظاره کن که برای  تو می پرم
بی بی مرا ببین که شدم یا کریم تان
بر روی بام مأذنه های تو می پرم
ای ضامن همیشگی آب و دانه ام
در آسمان لطف و عطای تو می پرم
وقتی که سیم سائل تان وصل میشود
بر روی شانه های گدای تو می پرم
من هفته ای دو مرتبه از مشهد الرضا
تنها به شوق صحن وسرای تو می پرم
گاهی برای عرض تبرک ز گریه ای
بی وقفه سوی بزم عزای تو می پرم
من تا ابد کبوتر وکارم پریدن است
اینجا وظیفه ، ناز شما را کشیدن ،است
نور خدای مایی و در رفت و آمدی
آری شما کریمه ی آل محمدی
ای رونوشت حضرت زهرای مرضیه
تو فاطمه ی چندم اولاد احمدی؟
بی شک وشبهه آیه ی تطهیر مال توست
پاکی مطهری تو ز هر رجس وهر بدی
شکر خدای عزوجل آمدی به قم
منت نهاده ای سرمان و خوش امدی
وقتی که میروی به طواف امیر طوس
ادرکنی یا حاجیه خانوم مشهدی
تو عمه جان خوب جوادالائمه ای
دارای لطف و جود  وکرامات بی حدی
ای عمه ی ولی خدا دست من بگیر
ای زینب امامِ رضا دست من بگیر
خانم شما دلیل پریشانی منی
شور میان شعر و غزلخوانی منی
این سیل پاگرفته زداغ تو جاری است(1)
بانی اشک دیده ی طوفانی منی
قرآن بخوان دوباره که ایمان بیاوریم
تنهاتویی که باب مسلمانی منی
افسانه نه تو ماهیتی تو حقیقتی
لیلای قلب شاه خراسانی منی
خاک قدوم ناز تو بانو تبرک است
تو افتخار تربت ایرانی منی
بی استغاثه از تو نصیحت نمیکند
مبنای کار شیر جمارانی منی
شخصیت جهانیِ ادیانِ رایجی
اخت الرضا و دختر باب الحوائجی
میخواستی شبیه کبوتر... ولی نشد
از بام خانه ات بزنی پر...ولی نشد
میخواستی که بار سفر را ببندی و ...
تنها به عشق روی برادر...ولی نشد
میخواستی که وقت سحر جای نافله
بر روی پای او بنهی سر ولی نشد
میخواستی نشان بدهی باز خواهری
میخواستی نیابت مادر ...ولی نشد
میخواستی مخدره از روی عاطفه
شانه کنی محاسن دلبر ولی نشد
میخواستی که همچوقدیم موقع صلاة
بر دوش او عبای پیمبر...ولی نشد
میخواستی که برلب عطشان و کام او
گریه کنی و لحظه ی آخر ولی نشد
گیرم که میرسیدی و آنجا... چه فایده
ای یادگار حضرت زهرا... چه فایده
با اشک و آه و زمزمه امن یجیب گفت
یکبار دیگر از دم یابن الشبیب گفت
با یاد کربلای حسینی به سینه زد
از روضه های حضرت شیب الخضیب گفت
از اتحاد نیزه و شمشیر و دشنه ها
از پاره پاره پیکر خدالتریب گفت
از بوریا و آن تن عریان بر زمین
از آن حصیرهای عجیب و غریب گفت
از شمر و دارودسته ی بی دین و مفسدش
از تکه تکه های تن عندلیب گفت
با اینکه روضه های حسین شور محشری ست
اما گریز روضه ی من چیز دیگری ست
شکر خدا که هم به زیارت نرفته ای
هم در میان اهل شرارت نرفته ای
شکر خدا که زینب ثانی روزگار
بعد از برادرت به اسارت نرفته ای
ناموس کبریایی ابناء فاطمه
شکرخدا که بزم جسارت نرفته ای
شکر خدا که پای تو بر کوفه وا نشد
بازجر وبا سنان به عمارت نرفته ای
با دست و پای در غل و زنجیر و بی نقاب
مابین مردمان به اشارت نرفته ای
شکرخدا نخورده به گوش تو نام شمر
وای از نگاه زینب و وای از غلام شمر
------------------------------------------------------------

شاعر : علیرضا خاکساری

  • سه شنبه
  • 22
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 4:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران