• دوشنبه 3 دی 03


غزل حضرت علی(ع) -( مي رفت و بود در دل شب روي شانه اش )

1834
1

 مي رفت و بود در دل شب روي شانه اش
جسم كبود و زخمي بانوي خانه اش
خورشيد آسمان هدايت، امير نور
تاريك شد ز ماتم زهرا زمانه اش
پهلو گرفت كشتي ايمان و باز ماند
درياي دردهاي بدون كرانه اش
از شعله هاي كينه ي نمروديان شهر
شد لاله زار، پشت در آشيانه اش
فرياد استغاثه ي گل را جواب داد
اهريمني به صاعقه ي تازيانه اش
طاغوت قصد چيدن گل داشت وَز ستم
پا مال كرد هم گل او، ‌هم جوانه اش
چشمم فداي خاك درت باد نازنين
آن در كه مي رسد به خدا هم زبانه اش
گويا ترين روايت تنهايي علي ست
تشييع مخفيانه و دفن شبانه اش
تا راز دشمنان خدا بر ملا شود
پوشاند از نگاه جهاني نشانه اش
آري هنوز پهلوي ما درد مي كند
با ياد دردهاي گل رازيانه اش

شاعر : سید محمد مجید موسوی

  • چهارشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 5:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران