در ياد داری، يك زمان من بودم و تو
بی حرف و بی شرح و بيان من بودم و تو
من باعث خلق جهان، تو باعث من
آری! عدم بود و در آن، من بودم و تو
نُه سال نَه، از اول ايجاد هستی
ايجاد شور عاشقان، من بودم و تو
آن روز را در كوچه، از يادم نرفته
تنها ميان دشمنان، من بودم و تو
من بودم و تو در ميان موج آتش
در صيد دامِ آن زمان، من بودم و تو
حتی سلامم بی تو حرفی بی جواب ست
ای پاسخت آرام جان، من بودم و تو
در بستر افتادی و از من ديده بستی
دريای اشك بیكران، من بودم و تو
از ديده رفتی و عيان در روزگاری
جاری به طول هر زمان، من بودم و تو
شاعر : مجید پوریان منش
- چهارشنبه
- 23
- بهمن
- 1392
- ساعت
- 14:12
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مجید پوریان منش
ارسال دیدگاه