تا پاي عشق تو ميان سينه وا شد
برق دو چشمانم به همراهش رها شد
چشم همه سمت من بيچاره آمد
پس نوكرت آواره پس كوچه ها شد
من هيچ بودم با شما معراج رفتم
معراج من هم ديدن كرب و بلا شد
ما با بهشت كربلايي خو گرفتيم
جنت براي گريه كنهايت سوا شد
شكر خدا زخمي ميان سينه مانده
الحمدا... كه دعاهايم روا شد
من خواستم تا مرهم زخم تو باشم
گفتي كه با اشك تو زخمي دوا شد
هر كس كه بي زحمت به عشق تو رسيده
مولا به آساني ز درگاهت جدا شد
عسر و هرج دارد دَر اين خانه ماندن
اينگونه سهم زينبت دشت بلا شد
ليلي شدي تا كه بسنجي يار خود را
مجنوترينت خواهري تنها فدا شد
حيران ميان تيرهايي كه شكسته
مقتل رسيد و قلب او آخر رضا شد
با بوسه اي بر روي رگهاي بريده
اين نذر آخر هم براي او ادا شد
شاعر : جواد قدوسی
- پنج شنبه
- 24
- بهمن
- 1392
- ساعت
- 6:18
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
جواد قدوسی
ارسال دیدگاه