• سه شنبه 15 آبان 03


شهادت حضرت زهرا(س)

824

مجلس دوازدهم:
شهادت حضرت زهرا(س)
من مهدی ام در دست تیغ انتقامم
        مادر به قبر مخفی ات بادا سلامم
ای قلب مجروحم کباب از غربت تو
        باریده اشکم قرن ها بر تربت تو
مادر دلم خون است از بندم رها کن
        دستی برآور بر ظهور من دعا کن
مادر شنیدم بارها از پا فتادی
        دیدی علی تنها بُود باز ایستادی
ای کاش بودم تا علی را یار بودم
        من جای تو بین در و دیوار بودم
کی می شود بردارم از جانت محن را
        از خاک بیرون آورم من آن دو تن را
دریا کنم از خون دل چشم ترم را
        پرسم چرا کشتید آخر مادرم را
        « حاج غلامرضا سازگار»
یابن الحسن! ما نیز در آرزوئیم در رکاب شما خدمت کنیم و از دشمنانتان انتقام گیریم، در این آرزوئیم که خداوند توفیق عنایت فرماید تا در رکاب شما باشیم و از دشمنانتان انتقام بگیریم.
ابن عباس نقل می کند حضرت زهرا (س) در لحظه های آخر شهادت دست حسن و حسین (ع) را گرفت و به طرف قبر رسول خدا (ص) آمدند و سپس بین قبر و منبر پیامبر ۲ رکعت نماز به جا آورد . پس از نماز ، حسن و حسین (ع) را در آغوش خود فشرد و با آنها خدا حافظی کرد و از آنجا که لحظات جان دادن مادر برای فرزندان سخت است فرمود : عزیزانم پدرتان در مسجد درحال نماز است . پیش پدر بمانید و خود حضرت به سوی منزل حرکت کردند ، در منزل «اسماء» را صدا زدند و فرمودند : ای اسماء جایی نمی روم ، دراین اتاق ساعتی می مانم و استراحت می کنم ، پس از ساعتی اگر بیرون نیامدم ، مرا صدا کن ، اگر جوابت را دادم وارد شو ، امّا اگر پاسخی نشنیدی ، بدان که به رسول خدا ملحق شدم و ازدنیا رفته ام  .
اسماء ساعتی صبر کرد ، آن گاه پیش آمده و صدا زد : « یا بنت محمد المصطفی یا بنت اکرم مَن حَمَلَتهُ النساء یا بنت خیر من
وَطَیَ الحصا ! یا بنت من کان من ربه قاب قوسین اَو اَدنی »
و چون دید پاسخی نشنید ، دست دراز کرد و پارچه را از روی صورت فاطمه برداشت و مشاهده نمود که از دنیا رفته است . اسماء خود را روی صورت زهرا (س) انداخته ، او را می بوسید و   می گفت : فاطمه جان ! وقتی نزد پدرت رفتی ، سلام اسماء دختر عمیس را به او برسان  .  
ای شبِ تو ستاره باران غم
        روز تو اوج کوهسارانِ غم
آنکه به یاد دل تو هر شب است
        دختر بیقرار تو زینب است
شمع دلش می شود ا ز غصه آب
        دعای تو اگر شود مستجاب
نشسته بر گوشه ی جا نمازت
        چشم دلش به چشم پر ز رازت
حال عجیبی به نماز تو بود
        پرده ز هنگام وفاتت گشود
آه که خورشید تو بر بام شد
        دشمن بی رحم تو آرام شد
عمر تو کوتاه چو عمر گل است
        گریه مکن ناله ی تو بلبل است
دیشب از این درد شفا خواستی
        یا اجلت را ز خدا خواستی
خیز و دعا باز به همسایه کن
        بر سر مر غانِ حرم سایه کن
رفتن تو آخر این جاده نیست
        بی تو خزان گل سجاده نیست
دختر تو ناله سحر می کند
        چادر تو باز به سر می کند
خیز و تبسّم سوی در دانه کن
        گیسوی احساس مرا شانه کن
شمع سرا پای بر افروخته !
        ای که درِ خانه ی تو سوخته
آه که برداشته دیگر تَرَک
        پنچره ی واشده رو به فدک
قلب مرا غرق اَلَم می کند
        دست تو از بس که ورم می کند
دست تو زخمی دل تو صبور
        نان ز چه رو طبخ کنی در تنور!
یک سوی آن زرد و دگر سو کبود
        چهره ی تو پیش تر این گونه بود؟
چیست ؟ بگو ! سرخیِ آن روشن است
        لکه ی خون یا گل پیراهن است؟
حیفِ تو که غصه حسین خورده ای
        در وسط کوچه زمین خورده ای!
حرف دلم را ز نگاهم بخوان
        جان پدر یک شب دیگر بمان!
آه سفارش به سحر داشتی
        کرب و بلا را تو خبر داشتی
اشک تو شبنم به سحر می دهد
        پیرهن کهنه به من می دهد
(جواد محمد زمانی)
           
لحظه های آخرین ( نوحه )
     سوی جسم ، نیمه جانت، خیره مانده ، چشم تارم
باغ عمرت، شد خزانی ، ای گلِ هجده بهارم
لحظه های آخر تو ، ]آمد ای وای (۲)[
دلخوشی از خانه ی ما ، ]پر زد ای وای (۲)[
فاطمه جان فاطمه جان ...
با سکوتِ سردت ای گل ، می زنی آتش به جانم
با کلامی ، یاری ام کن ، ای همیشه ، همزبانم
می چکد بر چهره ی تو، ]اشک حیدر (۲)[
دیده بگشا کن نگاهم ، ]بار آخر (۲)[
فاطمه جان فاطمه جان ...
(سید محمد جواد شرافت)
***

www.emam8.com دانلود سبک

  • شنبه
  • 26
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 18:6
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران