• جمعه 2 آذر 03


غسل شبانه ای خاک قدوم تو به هر درد دوا با یک نگهت حاجت خلق است روا اکنون که دلم اسیر

755

مجلس پانزدهم:
غسل شبانه

ای خاک قدوم تو به هر درد دوا
با یک نگهت حاجت خلق است روا
اکنون که دلم اسیر رویت گشته
هر ثانیه دیر می شود زود بیا
آقا جان هر لحظه ای که شما زودتر بیایی اهل بیت و شیعه رو از ظلم و ستم ستمگران زودتر نجات می دهی؛ آقا جان شما بیا و امشب نگذار که تشییع جنازه ی مادرت توی مدینه شبونه و مخفیونه انجام بگیره.
امشب روضه ی غسل دادن فاطمه توسط امیرالمؤمنینه.
امیر المؤمنین علی (ع) می فرماید : به خدا سوگند شروع به غسل دادن او نمودم ، طبق وصیت فاطمه (س) او را در پیراهن غسل دادم و با زیادی حنوط رسول خدا (ص) او را حنوط دادم ، در کفن پیچیدم ، وقتی که خواستم بندهای کفن را ببندم ، صدا زدم : ای فرزندان فاطمه (س) بیائید و با مادرتان خداحافظی و وداع کنید .
حسن و حسین (ع) جلو آمدند : صدا می زدند : آه مادر حسن و حسین ، سلام ما را به جدمان برسان .
خدا را گواه می گیرم که فاطمه (س) ناله ای زد و فریادی کشید و دستهایش را از کفن بیرون آورد و حسن و حسین را در آغوش گرفت . در این هنگام هاتفی صدا زد : یا علی ، حسن و حسین را از روی سینه ی مادر جدا کن که به خدا سوگند فرشتگان آسمانها را به گریه در آوردند  .
امیر المؤمنین وقتی داشت فاطمه رو غسل می داد مردم من می-گم این زبون حالش بود:
از همه ی سادات معذرت می خوام که این شعر رو می خونم:
سرخیّ غروب ردّ پایش مانده
از دین نبی هوی و هایش مانده
همه ی مردم مدینه از دینی که پیغمبر آورده بود فقط اسم مسلمونی رو به یدک می کشیدند و لا غیر.
سرخی غروب ردّ پایش مانده
از دین نبی هوی و هایش مانده
(فاطمه جان) در صورت تو هاله ی شب نقش شده
این پنجه ی دست کیست جایش مانده؟!
***
نوحه خوانی امیر المؤمنین (ع) هنگام کفن نمودن فاطمه (س)
فراقُک اعظم الاشیاء عندی
        و فقدُکِ فاطمه أدهی التُکول
اَلا یا عینُ جودی و اسعدنی
        فحزنی دائم ابکی خلیلی
فاطمه جان فراق تو در نزد من سخت است و فقدان تو ای فاطمه برای من سنگین ترین مصیبت هاست . ای دیده اشک بریز که اندوه من همیشگی است، من برای دوستم فاطمه می گریم  .
آهسته می شوید یگانه همسرش را
با آب زمزم آیه های کوثرش را
آهسته می شوید غریب شهر یثرب
پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را
تنها کنار نیمه های پیکر خود
می شوید امشب نیمه های دیگرش را
آهسته می شوید مبادا خون بیاید
آن یادگاری های دیوار و درش را
پی می برد آن دست های مهربانش
بی گوشواره بودن نیلوفرش را
می گرید اما باز مخفی می نماید
با آستینی بغض های حنجرش را
در خانه ی او بازوی زهرا ورم کرد
حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را
با گریه های دخترانه زینب آمد
بوسد کبودی های روی مادرش را
بر شانه های آفتابی اش گرفته
مهتاب هجده ساله ی پیغمبرش را
دور از نگاه آسمانها دفن می کرد
در سرزمین های سئوالی همسرش را
« علی اکبر لطیفیان»
******
بحر طویل حضرت زهرا(س)
شهر زیبای مدینه شده آبستن صد فتنه و بیداد که تا حشر به گردون رود از حنجره ی اهل ولا شیون و فریاد، که در ازمنه ی دهر ندارد کسی این حق کشی و ظلم و ستم یاد، شرافت ز میان رفته، قرار از دل و جان رفته، گل آرزوی ملت اسلام به تاراج خزان رفته، محمد که بُود جان گرامی جهان ها ز جهان رفته، مدینه شده خاموش، جهان گشته سیه پوش، عجیب است که بعد از دو مَه و نیم، غدیر نبوی گشته فراموش، در فتنه شده باز و سقیفه شده آغاز عدالت ز جفا خانه نشین، بیداد گری سر به در آورده، مولای دو عالم شده بی یاور و در خانه ی در بسته گرفته ز الم زانوی غم در بر و بر غربت اسلام کشد از دل پر غصه ی خود آه که آتش زده با شعله ی فریاد درون ارض و سما را.
آب غسل و کفن ختم رسل خشک نگردیده که قرآن شده پامال و فراموش شده حرمت پیغمبر و دین و علی و آل، گروهی که شده بنده ی دجّال، ستادند در بیت خداوند تبارک و تعالی به درون کینه ی مولا، نه حیایی و نه شرمی ز رسول و علی و حضرت زهرا، عوض دسته ی گل شاخه ی هیزم به سر شانه نهادند، در خانه ستادند، ز بیداد زبان را به جسارت بگشادند، که: هان یا علی از چیست که در خانه نشستی؟ در از قهر به روی همه بستی، اگر این لحظه در خانه ی خود را نگشایی، نیایی به سوی مسجد و بیعت ننمایی، همه آتش بفروزیم و در خانه بسوزیم، بسوزیم حسین و حسن و فاطمه ات را، که از این شورش و تهدید تن زینب و کلثوم و حسین و حسن و فاطمه لرزید، کشیدند ز دل ناله که: ای ختم رسل سر به در آور ز دل خاک و ببین غربت ما را.
در این حادثه ی شوم به اذن علی آن رهبر مظلوم، که مظلومی او تا ابد الدهر بُود بر همه معلوم، مه برج حیا فاطمه آمد پسِ در گفت که:  ای قوم ستمکار به جرأت شده با ذات خدای احد قادر دادار، پس از رحلت پیغمبرش آماده ی پیکار، چه خواهید از آل نبی و حیدر کرّار، ندیدید که ما در غم پیغمبر اکرم همه هستیم عزادار، دریغا که همان عهد شکن های دو روی همه غدّار، عوض شرم و حیا پاسخشان شد شرر نار، ز بیت الحرم وحی، برآمد شرر و دود سوی گنبد دوّار، خدا داند و زهرا که چه رخ داد میان در و دیوار، چه با فاطمه از آن لگد و ضربت در شد، به هواداری او محسن ششماهه سپر شد، به خدا زود تر از مادر مظلومه ی خود گشت فدا شیر خدا را.
نفس فاطمه از درد درون قفس سینه ی افروخته پیچید که میخواست شود زیر و رو از ناله ی او شهر مدینه،‌که به هم ریخت نظام فلک از ناله ی یک یا ابتایش، چه بگویم که سخن در جگرم لخته ی خون گشته و انگار که بازوم شکسته ست و یادرد کنم در دل و در سینه و در پهلویم احساس و یا مانده به رویم اثر سیلی و انگار که پشت در آن خانه ز شلاق ستم گشته تنم یکسره مجروح، نه آخر مگر از آب و گِل فاطمه کردند مرا خلق، نباشم به خدا شیعه اگر حس نکنم آن همه دردی که فرو ریخت به جان تن زهرا، به تن پاک و شریفی که محمد زده گُل بوسه چو آیات خدا بر همه اعضاش، به قرآن بُود این درد به درون تن من تا پسرش مهدی موعود بیاید، شرر آتش جان و دل کل محبان علی را بنشاند، ز عدو داد دل مادر مظلومه ی خود را بستاند، بگشایید به تعجیل ظهورش همه شب دست دعا را.
به خدایی خداوند در این صحنه ی ایجاد علی دوست  تر از فاطمه نَبوَد به پیمبر قسم از فاطمه بایست بگیریم همه درس ولایت، به علی دوستی فاطمه سوگند بخوانید به تاریخ و ببینید که با پهلوی بشکسته و بازوی ورم کرده و با سقط جنینش ز فشار در و دیوار و کبودی رخ چون گل یاسش، به دفاع از علی از جا حرکت کرد، سپس یک تنه استاد و ندا داد که من در دل دشمن تک و تنها به علی یاور و یارم، نگذارم نگذارم که شود یک سر مو از سر او کم، منم و مهر و ولایش، سر  جانم به فدایش، ز ازل گفتم و گویم که علی هست من و من همه اویم به خدا یا که علی را به سوی خانه برم یا که چو شش ماهه ی خود کشته در این راه شوم، این من و این بازو و این محسن مظلوم، بگیرم جلوی فتنه و بیداد شما را.
بعد از این فاجعه شد دست ستم باز و دگر کشتن اولاد علی تا ابدالدهر شد آغاز و شروعش ز در خانه ی زهراست، سپس کشتن مولا، پس از آن قتل حسن پس از آن فاجعه ی کرب و بلا ریختن خون حسین ابن علی بود و جوانان بنی هاشم و هفتاد و دو سرباز رشیدش، پس از آن کودک شش ماهه ی معصوم شهیدش، چه شهیدان عزیزی که از این سلسله تقدیم خدا گشت، یکی مالک اشتر یکی عمار یکی میثم تمار یکی حجر و رشید است و سعید ابن جبیر است هزاران و هزاران و هزاران تن از اینان که بریدند سر از پیکرشان فرقه ی اشرار به این جرم که بودند طرفدار علی حیدر کرار و هنوز از دم شمشیر سقیفه به ستم خون محبان علی ریزد و ریزد مگر آن روز که مهدی بستاند ز عدو داد تمام شهدا را.
« حاج غلامرضا سازگار»     

  • شنبه
  • 26
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 18:22
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران