می آیی از آن دورها می دانم این را
پُر می کنی از عدل، دامان زمین را
در انتظار گام هایت می کنم فرش
این دل، دل شیدایی بی بغض و کین را
سر می نهم بر شانه هایت تا بیایی
تسکین دهی یک لحظه این جان حزین را
موعود من کِی خواهی آمد؟ می شمارم -
تا آن زمان این لحظه های واپسین را
وقتی بیایی مهربان از شوق دیدار
بر خاک درگاه تو می سایم جبین را
در ظهر یک آدینه می گویند ای خوب
می آیی و فریاد خواهی کرد دین را
می آیی و شمشیر سرخ عدل در دست
امضا کنی آن وعده های راستین را
از ریشه می گویند خواهی کند ای مرد
در لحظه ی موعود نسل ناکثین را
شاعر : سید علمدار ابوطالبی نژاد
- دوشنبه
- 28
- بهمن
- 1392
- ساعت
- 8:16
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید علمدار ابوطالبی نژاد
ارسال دیدگاه