حسين اي روح جاويد اي شهيد در زمان جاري
زلال نام تو، در هر زمان تا بي كران جاري
تو ظلمت سوزي و نور علي بود از رخت پيدا
شعاع نور سيماي تو در هفت آسمان جاري
تو آن اسطوره اي، تنهاترين مردم ستم سوزي
كه مانده ياد ما نای تو در اعماق جان جاري
الا اي قهرمان عرصه ي مردي و جانبازي
تو اي در هر زمان و هر مكان و لامكان جاري
ز تو سد سِتَبداد و ستم بشكست و ويران شد
تو آن موج خروشاني كه گشتي ناگهان جاري
هزار و چارصد سال ست كز تو پا گرفت انسان
غريو ناي حق گوي تو چون موج روان جاري
بريدند حنجر هيهات منا الذله گويت را
پيامت شد يه عزم زينب امّا در جهان جاري
در آن عصر سياهي كه نفاق و ننگ، رونق داشت
تو بودي چون شهابي در فضاي كهكشان جاري
ز خون اصغرت آلاله ها سرخ و شفق سرخ ست
شميم خون پاك تو سحر در بوستان جاري
لبت پر بود از هرم عطش، ذكر لبت يا هو
فرات شرمگين، آن سوتر امّا بي امان جاري
بنازم پاكي عشق تو را در زير خنجر هم
نكردي جز حق و هو ذكر ديگر بر زبان جاري
شاعر : حسن غفاری
- دوشنبه
- 28
- بهمن
- 1392
- ساعت
- 14:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حسن غفاری
ارسال دیدگاه