ماه بني هاشم ست اين، نقّال دم مي زد از او
در پرده مي گفت نقّال: خورشيد برآمد از او
برآمد از آب، مهتاب، دامن نيالوده در آب
لب تشنه ماهي كه دريا، خورده ست دست رد از او
افتاد مهتاب و برخاست، برخاست دريا و افتاد
افتاد، برخواست، افتاد دريا به جزر و مد از او
يك دست جامي لبالب، يك دست چون مهر بر لب
كاسرار بيرون نريزد، سرمستي بي حد از او
تا دست داده ست از دست، تا جان گرفته ست بر دست
دل ها گرفته ست از اين دست، هستي به دست آمد از او
هر جا اباالفضل، عشق ست، عشق ست هر جا ابالفضل
او آبرو دارد از عشق، عشق آبرو دارد از او
شاعر : شهاب الدین وطن دوست
- دوشنبه
- 28
- بهمن
- 1392
- ساعت
- 14:18
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
شهاب الدین وطن دوست
ارسال دیدگاه