باران گرفت، بغض خداوند وا نشد
کعبه هنوز از غم سوگت رها نشد
ای مهر محض، آینه ی خشم ایزدی
کس جز تو اهل موهبت لافتی نشد
دنیا دچار حسرت و بهتی همیشگی ست
زیرا به او ز سوی تو هیچ اعتنا نشد
دریایی و چقدر تماشایی و وسیع
دریا که در پیاله ی این دهر جا نشد
هر جا گره به کار جهان خورد، بی گمان
جز نام مهربان تو مشکل گشا نشد
این واژه های خسته و شرمنده را ببخش
می دانم این غزل، سخنی آشنا نشد
«هرکس که دید روی تو بوسید چشم من»
هرکس که گفت نام تو را بی نوا نشد
شاعر : حسن یعقوبی
- چهارشنبه
- 30
- بهمن
- 1392
- ساعت
- 5:53
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حاج حسن یعقوبی تبریزی
ارسال دیدگاه