حالا غزال عاطفه تنهاست بی شما
یعنی غریب دشت غزل هاست بی شما
امروز بی حضور تو تنهاترین منم
فردا ببین که معرکه برپاست بی شما
جانم به لب رسیده در این قحط سال عشق
کار دلم، همیشه خدایاست بی شما
سمفونی نگاه تو گل خند آرزو
جان، نغمه نوش درد و غم آواست بی شما
دریا اسیر پنجه ی توفان انتظار
در کشتی شکسته، چه غوغاست بی شما
مولا بیا، که صائب محراب چشم تو
گرم دعا و غزق تمنّاست بی شما
اشک ست و آه و غزبت و تنهایی و سکوت
ما را هر آن چه هست، همین هاست بی شما
شاعر : سید علی اصغر صائم کاشانی
- چهارشنبه
- 30
- بهمن
- 1392
- ساعت
- 6:9
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید علی اصغر صائم کاشانی
ارسال دیدگاه