روی بام از برکت یک مشت گندم می نشیند
یا کریمی که به امّید ترحّم مینشیند
در به در شد بالهایم در پی کسب نشانی
گاه بر بام خراسان گاه بر قم مینشیند
خواهش سبز پیمبرهاست شوق دیدن تو
پیش رویت موسی از بهر تکلم مینشیند
در غزل تا شمه ای از غربتت را مینویسم
رو به رویم ریشخند تلخ مردم مینشیند
دور میبینند آری امر نزدیک فرج را
آه جای حسن ظن سوء تفاهم مینشیند
پرسشی دارم بگو ای ناخدای کشتی دین
موج دریای ستم کی از تلاطم مینشیند ؟
میدرد برق نگاهت پرده ی شب را غروبی
کنج لب های سحر روزی تبسّم مینشیند
شاعر : توحید شالچیان ناظر
- شنبه
- 3
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 11:51
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
توحید شالچیان ناظر
ارسال دیدگاه