• دوشنبه 3 دی 03


شعر تاسوعا حضرت عباس(ع) -( لذتم هست كه دستم به رهت افتاده )

1653
3

 لذتم هست كه دستم به رهت افتاده
قطعه قطعه بدنم دور و برت افتاده
شمس قرآني و من٬ ماه، وليكن سايه
نيستم بهر كسوفت، قمرت افتاده
گرچه جان باخته ام، ليك شدم افسرده
سعي من سود نداد و علمت افتاده
پاره شد مشك، جگر سوخت كه نوميدي در
بين اطفال و زنان حرمت افتاده
خوب شد پرده ي خون چشم مرا پوشانده
كاشف الكرب نبيند كه غمت افتاده
نكند بار دگر بعد علي اكبر تو
سيّدي! "دال" به روي اَلِفَت افتاده
ديده ام خون شده، گوشم شنود هلهله را
دستت اي كوه! مگر بر كمرت افتاده؟
اين چه عطري است رسيده به مشامم ز بهشت؟
آري آري بصرم پاي جَدَت افتاده
اين سرم بر سر دامان پيمبر مانده
بازويم باز به چشم پدرت افتاده
آمد آن يوسف مسموم، و در خاطره ام
چوبه ي تير به نعش حسنت افتاده
"بارك الله" به من گفته و گويند بيا
حسرت و رشك شهيدان به پرت افتاده
ناله ي "انكسرَ" از تو شنيدم اما
چشم بر مادر ِ با قد خمت افتاده
او به من چيز دگر زمزمه دارد كه : قمر!
هيچ تنهايي مولا به سرت افتاده؟
پسرم! زينب و كلثوم و حسينم بنگر
چشمشان منتظر حنجره ات افتاده
يك " برادر" به زبان آر و دلش شاد نما
چشم او بر بدن بي رمقت افتاده
گر بيايي بزند ناله ي "هل من"، عباس!
آتش پر شررش بر جگرت افتاده؟
«يا اخا» گويم و «ادرك» كه دگر طاقت نيست
فاطمه داد نشانم كه تنت افتاده

  • یکشنبه
  • 4
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 12:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران