یکی ز خیل شهیدان گوشه ی چمنش
سلام ما برساند به صبح پیرهنش
کسی که بوی هوالعشق می دهد نفسش
کسی که عطر هوالله می دهد دهنش
کسی که بین من و عشق هیچ حایل نیست
کسی که نسبت خونی ست بین عشق و منش
به غیر زخم، کسی در رکاب او ندوید
وَ گریه های خدا مانده بود و عطر تنش
تمام دشت پر از زخم های عطشان بود
فرات، پیرهنش بود و آسمان کفنش
فرشته گفت: ببینید این چه آینه ای ست
چه قدر بوی هوالنور می دهد سخنش
فرشته گفت: ببینید! عرشیان دیدند
سری جدا شده لبخند می زند بدنش
به زیر تیغ، تنش تکّه تکّه قرآن شد
مدینه مولد او بود و کربلا وطنش
یکی ز گوشه نشینان زخم روشن او
سلام ما برساند به شام پیرهنش...
شاعر : علیرضا قزوه
- دوشنبه
- 5
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 7:33
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علیرضا قزوه
ارسال دیدگاه