آتش بلند گشته و در، گر گرفته بود
قلبت غمی ورای تصوّر گرفته بود
در دیده ها نشانه ای از درد تو نبود
چشم مدینه رنگ تکاثر گرفته بود
نفرین نکرده ای تو... وَ گر نه خدای تو
جان های پست را به تلنگر گرفته بود
ای کاش روی پهلوی تو قطع می شد این -
باران تازیانه که شرشر گرفته بود
دیدم که جبرئیل ز دستان پاک تو
یک رشته عشق از نخ چادر گرفته بود
شاعر : مهرداد قصری فر
- دوشنبه
- 5
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 8:6
- نوشته شده توسط
- آتش بلند گشته و در، گر گرفته بود
- شاعر:
-
مهرداد قصری فر
ارسال دیدگاه