بر روی نیزه رفت سرت در برابرم
بر سر زدم ز گودی گودال تا حرم
سر نه تنی نمانده که پخش زمین شدی
صحرای کربلا ز تنت پر برادرم
سر روی نیزه است ِ تنت زیر سم اسب
آیا تویی برادر من نیست باورم
یک دشت پر ز این همه اعضای پیکرت
اینبار با خودم دوسه تا خیمه می برم
هر تکه ای ز پیکرتان میرسد به من
میبوسم از برای تسلای مادرم
رفیت برو ولی چکنم بعد رفتنت
از بعد رفتنت که شود سایه سرم؟
شاعر : امیر فرخنده
- دوشنبه
- 5
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 15:9
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
امیر فرخنده
ارسال دیدگاه